درباره گذشته لیبی و چگونگی اداره این کشور توسط سرهنگ قذافی و همچنین درباره آینده سیاست داخلی و خارجی لیبی جدید با دکتر احمد بخشی، کارشناس مسائل شمال آفریقا گفتوگو کردهایم که در پی میخوانید.
- قذافی لیبی را چگونه اداره میکرد؟ خاصه اینکه نه حزبی در کشور وجود داشت و نه نظامی پارلمانی برقرار بود.
لیبی به شیوهای اسلامی، قبیلهای و هم تلفیقی از سیستم عربی- مدرن اداره میشد. این سیستم هیچگونه حزبی نداشت و نوع سیستم آن متکی بر روانشناسی فردی خود قذافی و براساس علاقهاش بود. عنوان کشور هم اتحادیه جماهیری سوسیالیستی بزرگ لیبی بود؛ یعنی همه این موارد را داشت. سیستم حکومتی وی براساس کتاب سبز و تحت عنوان تئوری سوم بود؛ تئوریای فراتر از شرق و غرب که نقش قبایل را در آن مطرح میسازد. قذافی سیستم حکومتی خود را در کتاب سبز تحت ساختار خاصی از جماهیری معرفی کرد. بر این اساس، وی سیستمهای دمکراسی در کشورهای دیگر را دیکتاتوری میدانست و تنها سیستم حکومتی خود را سیستم مناسب برای اداره کشور میدید. ساختار حکومتی وی براساس کنگره مردمی است؛ بدینصورت که در بخشها و شهرهای مختلف انتخاباتی برگزار میشود. این کنگرهها هر سال با برگزاری کنفرانسی، روسای خود را انتخاب میکنند و دبیرکل آنها مشخص میشود که طی این 4دهه، همواره قذافی بوده است.
- بهنظر شما دلیل ضدیت قذافی با غرب و نزدیکی وی به آفریقا چه بود؟
وی زمانی بر سر قدرت آمد که بحث جنگ سرد مطرح بود و وی در این برهه سعی در هویتیابی داشت تا بدینترتیب خود را به گونهای مطرح کند که نه شرقی است و نه غربی و از این رو، بخشی از هویت خود را در ضدیت با غرب یا شرق مطرح میکرد. با این حال، سیستم حکومتیاش به سوی غرب گرایش پیدا کرد اما وی در تمام مدت حکومت 42سالهاش رویهای ثابت در نزدیکی به آفریقا نداشت. وی به علت بعد روانشناسی خود هرازگاهی رفتارهایی متفاوت نشان میداد؛ گاه برای نمونه به اتحادیه عرب نزدیک شد و گاه نیز از این اتحادیه رویگردان و به آفریقا نزدیک شد و خود را صرفا رهبری آفریقایی دانست. وی در تلاش برای یافتن هویتی متفاوت از دیگر نظامهای سیاسی شرق یا غرب و سرمایهداری، هرازگاهی به سویی متمایل میشد؛ برای نمونه خصوصا پس از 11سپتامبر، به غرب گرایش یافت و در این راستا، اقدام به انهدام سلاحهای اتمی خود کرد هر چند که در دهه90 گرایشهایی به اتحادیه آفریقا داشت.
- علت نارضایتی مردم از قذافی را چه میدانید؟
اصلیترین عامل را میتوان بحران توزیع منابع و بحران هویت دانست. در بحث بحران توزیع منابع، از آنجا که لیبی مرکب از قبایل متعدد بود، قذافی میکوشید تا رانت نفتی خود را میان قبایل نزدیک به خود توزیع کند و از این رو، برای نمونه قبایل شرق لیبی چندان بهره و نصیبی از این درآمدها نداشتند. در بحث بحران هویت نیز، مواضع و گرایشهای قذافی، صدای تمام مردم نبود و با توجه به بعد روانشناختیاش، وی بیشتر افکار و عقاید خود را ترویج و نوعی استبداد و مطلقگرایی را در کشور حاکم میکرد. سومین عامل نیز مسئله مشروعیت بود؛ بدینمعنا که بسیاری از قبایل را در سیستم حکومتی و سیاسی دخالت نمیداد؛ چنان که بخش اعظم این بحران از شرق شروع شد. در شرق لیبی شماری از قبایل با وی اختلاف داشتند تا اینکه در نیمه فوریه سالجاری میلادی این نارضایتیها به صورت انقلاب مردمی نمود یافت.
- چگونه این انقلاب مردمی طی چند روز به جنگی داخلی تبدیل شد؟
برای بررسی این موضوع باید به کنشها و واکنشهای طرفین درگیر پرداخت. برای مثال در تونس، این سناریو پیش نیامد. هر چند اعتراضها و مقاومتهایی در تونس وجود داشت اما با افزایش این اعتراضها با فشار به سیستم حکومتی و با وارد شدن ارتش به جرگه مخالفان، بنعلی احساس تنهایی کرد و مجبور به ترک قدرت و کشور شد.
در مصر نیز بسیاری از اختلافها و پایداریها به میدانهای شهر کشیده شد و این واقعه به وجود آمد.
- در واقع شما معتقدید که علت اصلی تبدیلشدن این انقلاب به درگیری داخلی، قرار گرفتن ارتش در کنار قذافی برخلاف دو تجربه مصر و تونس بود؟
موضوع فقط همراهی ارتش نیست؛ به عبارتی، بخشی از بدنه اصلی حکومت و ارتش با مردم مصر و تونس همراه بود اما در لیبی قضیه فرق میکرد؛ در این کشور سیستم سیاسی مبتنی بر قبیله و قذافی و اطرافیان قذافی است. این اختلافها که به وجود میآید بیشتر به علت آن است که هیچگونه نظام و ساختار سیاسی دمکراتیک وجود ندارد و کشور میشود مایملک قذافی اما در تونس و مصر تا حدودی این ساختار سیاسی وجود داشت و شماری از نیروها اپوزیسیون بودند. در لیبی مسئله متفاوت است به گونهای که قذافی احساس میکند اینها مخالفانی هستند که قصد براندازی نظامش را دارند. از همین رو هم آنان را نیروهای القاعده یا نیروهایی تحریک شده از خارج میداند. در پی این موضوع، حملات اتفاق میافتد و درگیریهایی داخلی ایجاد میشود و این درگیریها براساس ساختار قبیلهای تشدید میشود.
- در این مبحث، بیتردید موضوع حمل سلاح نقش پررنگی داشته است چرا که قبایل لیبیایی اکثرا مسلح بودهاند و اساسا خود قذافی تحت عناوین مختلف از جمله مقابله با القاعده میان این قبایل، سلاح توزیع میکرده است.
دقیقا. از آن رو که لیبی کشوری با مساحتی وسیع است و تأمین امنیت آن یکی از مهمترن چالشهای فراروی نظام قذافی بود، وی میکوشید تا با سپردن مسئولیت امنیت مناطق دور از پایتخت به قبایل، بخشی از مشکلات را حل کند. کشور لیبی 140قبیله دارد که 30قبیله از آنها مطرح هستند و در این میان، قبایل و روسای قبایلی که وفاداری خود را به قذافی به اثبات میرساندند، متولی تأمین امنیت میشدند. با شروع اعتراضها و شروع درگیریها، تضادها حالتی عمومی به خود میگیرد و گروههای مختلف موضعگیری میکنند و بدینترتیب، سلاحهای توزیع شده در میان قبایل و روسای قبایل به مردم کشیده میشود. از طرف دیگر، این بحران 6ماه طول میکشد و از آن رو که حالتی غیردمکراتیک دارد، بهطور حتم، این سلاحها حتی از خارج از مرزها در میان مردم توزیع میشد و این درگیریها تشدید میشود.
- شورای انتقالی لیبی مرکب از چه طیفهایی است؟
متناسب با بافت جمعیتی لیبی، ساختار و شاکله این شورا اسلامی است منتها طیفهای مختلفی از اسلامگرایان- از سنتی تا لیبرال- در آن نمود مییابند. در هفتهها و ماههای اولیه تشکیل شورای انتقالی، گزارشها حاکی از حاکمیت لیبرالها بود یا گروههایی که مورد حمایت غرب بودند و یا نیروهایی که خارج از لیبی بودند و بعدا به بنغازی وارد شدند اما این طیفها در قانون اساسی موقت اختلافهای زیادی با هم پیدا کردند و این اختلافها باعث شد تا حدودی به تعدیل برسند و بخشی از نظرهای اسلامگرایان سنتی و لیبرال تا حدودی تلطیف شد و آنچه امروز در قانون اساسی میبینیم و در واقع برونداد این شوراست، همان اسلامی بودن قوانین در لیبی است.
- اسلامگرایانی که در سرنگونی قذافی دست داشتند، بیتردید برای قدرت سهم خواهی خواهند کرد. بهنظر شما، نقش این اسلامگرایان در دولت آینده چگونه خواهد بود؟
این افراد در افغانستان دورههای آموزشی دیده بودند یا عقایدی افراطی داشتند یا ارتباطاتی با القاعده مغرب اسلامی در الجزایر داشتند و از این منظر، میتوان اینها را گروههایی افراطی توصیف کرد اما این گروهها وقتی وارد قدرت شوند تلطیف و شده و از آن حالت افراطی خارج میشوند. بنابراین، اسلامگرایانی معتدل خواهند شد؛ برای نمونه، شیخ شریفاحمد اکنون رئیس دولت سومالی است. وی زمانی رئیس «گروه محاکم اسلامی»، منسوب به القاعده بود اما وقتی وارد قدرت شد، مواضعی کاملا متفاوت با مواضع پیشین خود اتخاذ کرد. بهنظر میرسد بعد از مدتی، بحث اعتدال یا مسئله واقعبینی بر این افراد حاکم میشود. با این حال، این شورا مرکب از تمام طیفها از اسلامگرایان معتدل تا سنتی است اما مجموع اینها متناسب با واقعیت میتوانند بهتر مدیریت کنند.
- بنابراین، نقش اسلامگرایان در دولت آینده یا دستکم در نظام حکومتی آینده لیبی پررنگ خواهد بود؟
بله. من معتقدم در کل تحولات شمال آفریقا نقش اسلامگرایان پررنگ است اما این گروهها از آن رو که بر سر قدرت نبودهاند، چه بسا افکار و عقاید افراطی داشته باشند اما وقتی وارد عرصه حکومتداری میشوند با امر واقع آشنا میشوند و این طیف بیشتر به سمتی گرایش پیدا میکند که اسلامگرای اعتدال باشد که این هم به نفع خودشان و هم به نفع اسلام خواهد بود.
- بهنظر شما حکومت آینده لیبی در کنار غرب خواهد ایستاد یا خیر؟
بله. در کنار غرب خواهد ایستاد زیرا تحولات لیبی کاملا از ابتدا تا انتها با هماهنگی غرب بود؛ مثلا برای مصر و تونس این مسئله متفاوت بود و غرب در پارهای از ماجرا وارد شد اما در لیبی، غرب از همان ابتدا نقش داشت. هر چند که نباید انقلاب 17فوریه را سرآغاز نقش غرب دانست اما از 19مارس یعنی زمان اعمال منطقه پرواز ممنوع تاکنون همه تحولات با حضور غربیها بوده است.